متاسفم...

من این وبلاگو صرفا جهت ثبت خاطراتم ثبت کرده بودم ولی این روزا احساس میکنم یکم ادم خاطره بازی شدم و تا این اندازه نوستالوژیک بودن رو دیگه دوست ندارم و میخوام تا یه زمان مشخصی هیچ کدوم از خاطراتمم رو تو هیچ جا ثبت نکنم

از طرفیم دیگه نوشتن برام جذابیت سابق رو نداره یعنی دیگه هیچی برام جذابیت سابق رو نداره چیزیایی که یه زمان باهاشون ذوق میکردم...اسمش تغییره یا بزرگ شدن؟؟؟؟نمیدونم

دلم میخواد یه حصار بلند بکشم دورم وتوش زندگی کنم. تنهایی....

ولی همتونو بخدا میسپارمو

خدافظ...




نظرات شما عزیزان:

faezeh
ساعت18:18---1 فروردين 1395
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم می‌خندم
آنقدر می‌خندم که غم از روی رود…
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان…


دوست عزیز عیدتون مبارک.[گل]


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 26 مرداد 1394برچسب:, | 23:16 | نویسنده : پریشاد |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.