به جرات می‌تونم بگم آدمی هستم که تقریبا ۸۰٪ از کارایی رو دلم تو یه لحظه خواسته رو انجام دادم هر حماقت یا بقول فایزه شجاعتی رو امتحان کردم ولی لعنتی کارایی هستن که خواستم و نشدن جنگیدم و نشدن اینان که شدن حسرت

وقتی اهنگ time in bottle رو گوش دادم نه یبار بلکه صد بار حسرت آهنگ نابودم کرد درسته خیلی از کارایی که میخواستمو کردم ولی چرا باید اتفاقای ساده ای که خیلی راحت میتونستن به جای حسرت بشن خاطره انقد راحت اتفاق نیفتادند؟مگه چند سال عمر میکنید همش هفتاد هشتاد سال اونم اگه شانس بیارید و زودتر ریق رحمت رو سرنکشین لعنتیا اگه هفصد سال میموندید چیکار میکردید؟؟؟
دروغ چرا با اینکه به عاشق نشدنم افتخار میکنم ولی این روزا وقتی اینقدر ذوق و شوق ملت عاشق پیشه رو می‌بینم و در مقابل خودم یه سیب زمینی بی احساس یکم می‌ترسم...من کی انقد بی احساس شدم؟؟؟
چقد زود دغدغه های ذهنیم آروم شدن باعث و بانی حرص دادمو فک کنم دیگه هیچ وقت نبینم مرسی خدا 
از همه ی آدمای دورش و هرچیزی که یه کوچولو مربوط به اونا بشن متنفرم و به شدت دوری می‌کنم
پ.ن:چقد کنج عزلت لذت بخشه..
پ.ن: چقد بد بود این شکست
پ.ن: آدمک خر نشوی مست صدایش بشویا...نوچ نووچ

برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396برچسب:, | 22:35 | نویسنده : پریشاد |

 چهارشنبه و پنجشنبه این هفته رو باید ثبت تاریخیش کرد دوتا آرزوی کوچیک ولی محال بعد ۶ سال اتفاق افتاد برام 

میگویند فقط صداست که میماند و امان از صدای او که جاودانه شد در گوش من.....

جاودانه شد 

شاید من واقعا احمق باشم  ۶ سال سر حرفم واسم و بدونم دست نیافتنی ترین اتفاق دنیاست ولی من وایستادم نمی‌دونم تا کی ولی فراموشت نمی‌کنم محال من....

از این چند وقته بگم که واقعا بد گذشت از آذر شروع شد 

اول با معدم خودنمایی کرد درد چهار ساله ی معدم که بالاخره اود کرد و من دو ماه روزی ۱۵ تا قرص خوردم که اکثرن انتی بیوتیک بودن

نا فیقام که از هیچ نامردی در حقم فروگذار نکردن یه روز گفتم غرورمو نمیشکنم ولی تو بحبوحه ی سختیام غرورمم له شد به بدترین ش ک ل م م ک ن 

و تازه فهمیدم کل عالم دارن پشتم تهمت میزنن و همشو دوستی مدیریت می‌کنه که من براش همه کار کردم 

اون روزایی که من داشتم بهش میگفتن بیا برگردیم اون داشت پشتم تهمت های ناجوری می‌زد

از همه ی کاراش گذشتم ولی این یکی دیگه به هیچ وجه نمیبخشم

لذتی که در انتقام هست در بخشش نیست قول میدم بیچارش کنم با راهی که خودش شروع کرده

ترو خدا بیاین آدم باشیم نه حیوون

بعد معدم افسردگی گرفتم شدیدددد و وقتی دیدم معدود عزیزام دارن بخاطرم پر پر میشن پاشدم دوباره خودمو جمع و جور کردم فقط بخاطرشون

 

الان خیلی خوب ترم بحران های خیلی بدی رو پشت سر. گذاشتم ولی الان خوبم

البته جاست ناو ابله مرغان گرفتم اونم تو این سن و سال واقعا زجر اوره و خیلی درد میکشم ولی بازم خوبم فکر کردن به اتفاقای هرچند کوچیک ولی خوب این اواخر بهترم میکنهههه

چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد (ته سیگار-رستاک)

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1396برچسب:, | 3:9 | نویسنده : پریشاد |

 بهارن امروز میگفت  یه روز با نگین قهر کردیم عصرش نگین پیام داد که من عین کنه بهت چسبیدم نمیتونی منو ول کنی حتی اگه خرطوممو قطع کنی بعدشم این کلی خندیده و موضوع فراموش شده و نهایتا اشتی کردن

داشتم فکر میکردم چقد راحت باهم اشتی کردن کاش منم میتونستم به ث بگم بیا برگردیم به سابق بیا فک کن اولشیم 

ولی نمیتونم خرطوم من غرورمه حس کنم ممکنه کسی دست به خرطومم بزنه نزدیکش نمیشم من ادم مغروریم و همیشه سر این غرورم خیلیارو  از دست دادم هچ نگفتم ببخشید هیچ وقت نگفتم بیا باهم مثل سابق باشیم هیچ وقت نگفتم یا من سرد نباش هیچ وقت نگقتن دوست دارم

نه نه این دوتای اخریو گفتم یکیشو همین دو سه ماه قبل به ف گفتم اخریشم شش سال پیش گفتم 

من دوبارتو زندگیم غرورمو کنار گذاشتم و هیچ وقت از این دوبار پشیمون نمیشم 

ف برام عزیزه چند وقت پیش بام سرد شده بود نتوستم تحمل کنم نمیخواستم از دست بدمش اون روز من تنبل ۱/۵ساعت تمام تند تند پا به پاش پیاده رفتم رفتیم جلو در ارزوهامون بعدم کلی حرف زدیمو راه رفتیم 

اونروز وقتی برگشتم خونه پاهام تاول زده بودن و بعد شش سال اولین بار بود جلو یکی بدون غرور بودم ولی هیچکدومشون ناراحتم نکرد تاول خوب شد و غرورمم سالم موند ولی خوشحال بودم چون از دستش ندادم

دلم میخواست میتونستم به ث بگم بیا باز کنارم ولی نمیتونم فک نکنم بعدش ازجریحه دار شدن غرورم خوشحال بشم

بعد سه ماه دیگه نمیبینمش 

پریشاد بعد خوردن نصف قهوه ی تلخش رو به ف کرد و گفت بیا شیرینش کنیم زندگی شیرین بشه 

ف گفت ولی حقیقت همیشه بهتره ...بازم قهوه هامونو تلخ میخوریم ....

اون روز تو کافه ی همیشگیمون نشسته بودم و داشتم تیکت های زیر شیشه ی میزو میخوندم یکی نوشته یود :من ناراحت بودم ولی به اونا گفتم خستم  

#منم ناراحت بودم...

چقد قشنگ بود این جمله هه

#


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 دی 1395برچسب:, | 1:45 | نویسنده : پریشاد |

 یادتونه پست قبلی نوشتم دوتا از دوستام دلمو شکستن ولی به روشون نمیارم با یکیشون کات کردم البته با دونفر کات کردما ولی خب یکیشون برام اهمیتی نداشت ولی اون یکی.... 

راستشو بخواین اونو دوسش داشتم اصلا دوست نداشتم رابطمون بهم بخوره ولی نفر دوم همیشه نقش باقالی رو بین ما داشت الان میگم کاش خیلی وقت پیش حذفش میکردم مامانم راس میگه رابطه های سه نفره هیچ‌وقت ادامه پیدا نمیکنن همیشه دوستاشون علیه اون یکی توطئه میکنن یاد آهنگ یاس افتادم تا دو نفرو باهام آشنا کردیم تیم شدن مارو بکوبن زمین من آشناشون کردم...  

از دست اولی یا همون ث ناراحت نیستم بخشیدمش ولی محاله فراموشش کنم ولی نفر دوم یا همون الف رو هرگز نه میبخشم و نه فراموش میکنم به خودشم گفتم میدونم خیلی وقت بود پشت سرم جلسه راه مینداخت من میدونستم ولی کاریش نداشتم میدونین انتظار نداشتم حداقل این بم خیانت کنه چون بی اغراق بخوام بگم من اونو دو سال پیش از لجن درش آوردم از یه لجن واقعی که واقعا داشت بدجور توش غرق میشد خیلی پشیمونم کاش میذاشتم اخراج میشد حقش بود واقعا حوصله داشتم چیزی رو بهش دادمو پس میگرفتم ولی واقعا خسته تر از این حرفام.... هرچند قسم خوردم یه روزی تلافی شو نشونش بدم....(ماره تو آستین) 

ث رو کاریش ندارم چون به هر حال میشناسمش میدونم دست خودش نیس هر کی هر چی بگه روش اثر میذاره یه روایت هست میگه مامانش بجای شیر مایع استخراج شده از تقطیر مغز خر بهش خورونده اونم یه طویله درسته ف میگه آگه خودش نمیخاست روش تاثیر نمیذاشت ولی من بخشیدمش فقط بخاطر اینکه مشکل از تغذیه ی دوران نوزادیشه 

یه چیز جالبی که هست اینه که من اصلا آدم اهل خشونت نیستم حتی آگه از یکی بدم بیاد یا حتی متنفر باشم ولی تو مورد الف هر روز که جلو چشممه و میبینمش یه قدرت عجیبی تو دستام جمع میشه فقط دلم میخاد بگیرم یه جفت کشیده ی نر و ماده بغل گوشش بخوابونم شاید ییکم غلیان درونیم تسکین پیدا کنه هرچند بعیده 

راسی سر چی اینجوری شد؟ 

یادمه یه روز تابستون به هردوشون گفتم دوستیا باقی نمیمونن یه روز میپاشن بعد این دوتا خودشونو شهید کردن که نه اینطوری نیست و تو بد بینی و ما سه تا تا ابد باهمیم و از این چرندیات یه کلمه گفتم امیدوارم اینطوری باشه ولی زمان خیلی چیزارو تغییر میده دیدین اونی شد که من گفتم بد بین نیستم واقع بینم

بعدا نوشت :من قبلنا از پسرا بدجور میترسیدم بنظرم موجودات غیرقابل اعتماد و ترسناکین ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم باز رحمت به پسرا این دخترا واقعا وحشتناکن خیلیاااااا اصلا لولو خورخوره ای که میگن همینان بخدا واقعا از دخترا میترسم 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 آذر 1395برچسب:, | 23:32 | نویسنده : پریشاد |

سلام من برگشتم 

 

خیلی خوبه آدم یه جایی رو داشته باشه که توش تغییر خودشو تو مرور زمان ببینه  دقیقا همچنین جاییه 
امروز وقتم و نوشته های گذشته رو خوندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود:کجا رفت اون دختر پر شر و شور؟؟ چی شد یهو؟ 
اولاش پر از امید بود امید به یه آینده مبهم! واقعا مبهما ولی خب هر چی بود امیدواری بود دیگه چی بهتر از امید 
امیدواریم بخاطر این بود که هنوز همه ی راها رو امتحان نکرده بودم امیدوار بودم یه روز رویایی که از 12سالگیم تو سرم بود به واقعیت تبدیل بشه فکر میکردم آگه فقط یکی از این کارایی که تو این چند ماهو کردمو بکنم فقط یه یکیش همه چی حل میشه 
ولی... همیشه اونجوری نمیشه که ما میخوایم 
تو این چند ماه گذشته من همه ی همه راهایی رو شاید قابل تصورم نباشه رو امتحان کردم هر دیوونه بازی که مطمعنم دوستام بفهمن شاخ درمیارنو در آوردم(شاخ درمیارن چون از کسی که اکثرا محتاطه و از کارایی بی منطق به دوره و خودشو توی چارچوبایی که ساخته حبس کرده واقعا اون کارا بعیده..)ولی من پشیمون نیستم و نخواهم بود چون هیچ ای کاشی باقی نموند تا شبا بیدار نگهم داره این 6سال با همه تلخی و شیرینیاش تموم شد.... تموم شد چون دیگه هیچ امیدی وجود نداره 
گاهی باید پذیرفت... انگار این قسمت که میگن درسته.... اره قسمت نبود 
حکمت خدا بود
میگن خدا هیچ دعایی رو بی جواب نمیذاره همه ی دعا ها مستجاب میشن ولی به وقتش حتی شاید بعضی دعا ها رو تو اون دنیا مستجاب کنه چون خدا آینده هایی رو میدونه که ما ازش بی خبریم... 
خداجون اون دنیا به دردم نمیخوره این دنیام باشه قبول کردم که صلاح نیست و حکمت توعه 
و الانم اتفاقاتی که تو این سالا افتاده تاثیراتش شاید تا آخر عمرمم باهام باشن مثل این روزام  مرور زمان ببینه
من الان تو راهی دارم راه میرم که ثمره ی انتخابم از روی دیوونگیمه من عشق عمرانو ریاضی رو چه به تجربی و پزشکی؟ واقعا خنده داره ولی من از سر دیوونگی قدم تو این راه گذاشتم هنوزم که هنوزه فقط به هوای اون روزا دارم تو این راه پیش میرم شاید برای همینه که هیچ وقت اون دوستامو که عاشق دندان یا پزشکین رو درک نکردم من خواستم پزشکی بخونم ولی نه بخاطر دلیلی که همه بخاطرش پزشکی میخونن بخاطر یه دلیل بچگانه.... 
هرچند دیگه اون دلیل برام مرده و وجود نداره ولی این آخرین دیوونگیمو تا تهش میرم تا تهش تسلیم نمیشم هرچند هنوزم انگیزه هام شبیه انگیزه های بقیه نیست ولی باید این راه به آخرش برسه شاید این انتخابمم مصلحت خدا بوده.... 
________________________________
بزرگ شدن آرزویی بود که به امتحانش نمی ارزید خیلی عوض شدم شاید بهتره بگم تو پیچ و تاب دنیا خیلی از رفتارم تغییر کرد دیگه با هیشکی قهر نمیکنم دعوا نمیکنم حتی آگه ازش دلگیر باشم حتی به بهونه هاشم گوش نمیدم فقط میگم باشه تو راست میگی و تموم 
راستش هر بار میخوام با کسی حرف بزنم مدام این جمله میاد ذهنم که شاید این آخرین باری باشه که دارم باهاش حرف میزنم بذار خاطره ی خوبی براش باشم حتی آگه دلم از دستش خون باشه
 اگه این اواخر این تفکراتو نداشتم و مثل گذشته بودم قطعا باید باهاشون کات میکردم کسایی هستند که واقعا این اواخر بد جور دلمو شکستن حتی ناخواسته به روشونم آوردم ولی با اینکه دلم هنوزم از دستشون خونه ولی به روشون نمیارم سعی میکنم مثل گذشته باهاشون رفتار کنم
مخصوصا شما دوتا!!!  آخه چطور تونستید منو بشکنید؟؟ من که حداقل برا شماها آدم بدی نبودم
 
پ. ن:خداروشکر کسی از ادمای حقیقی زندگیم اینجا رو نمیخونه بجز تو ف عزیزم که اگه یه روز احتمالا اینجارو خوندی نخونده بگیر 
پ. ن:هنوز کلی حرف دارم بازم میام و مینوسیم
 

موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 آذر 1395برچسب:, | 1:28 | نویسنده : پریشاد |

من این وبلاگو صرفا جهت ثبت خاطراتم ثبت کرده بودم ولی این روزا احساس میکنم یکم ادم خاطره بازی شدم و تا این اندازه نوستالوژیک بودن رو دیگه دوست ندارم و میخوام تا یه زمان مشخصی هیچ کدوم از خاطراتمم رو تو هیچ جا ثبت نکنم

از طرفیم دیگه نوشتن برام جذابیت سابق رو نداره یعنی دیگه هیچی برام جذابیت سابق رو نداره چیزیایی که یه زمان باهاشون ذوق میکردم...اسمش تغییره یا بزرگ شدن؟؟؟؟نمیدونم

دلم میخواد یه حصار بلند بکشم دورم وتوش زندگی کنم. تنهایی....

ولی همتونو بخدا میسپارمو

خدافظ...



موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 26 مرداد 1394برچسب:, | 23:16 | نویسنده : پریشاد |

 

عکس ساعت | تصویر ساعت | ساعت زیبا | ساعت خوشگل | ساعت های دیدنی | بهترین ساعت ها | ساعت دیواری | ساعت مچی | عکس ساعت مچی | جدیدترین ساعت مچی ها | عکس بهترین ساعت مچی ها | ساعت مچی های مارکدار | جدیدتری ساعت مچی دنیا | گران قیمت ترین ساعت مچی | عکس | تصویر | زیباپیکس | سایت مرجع عکس

 

می گویند زمان ادم هارا عوض می کند

اشتباه نکن...!!

"زمان"تنها حقیقت ادم هارا روشن میکند


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 9 تير 1394برچسب:, | 11:6 | نویسنده : پریشاد |

بالاخره پرونده ی امسالم بسته شد.بی اغراق بگم بدترین سال عمرمم به بدترین صورت تموم شد (البته از نظر من).

توی این نه ماه خیلی چیزا عوض شدن خودم،اعتقاداتم،علایقم،دوروبرم،دیدگاهم نسبت به همه،دیدگاهم به زندگی و خیلی چیزای دیگه...

تنها خوشحالیم اینه که تموم شد بالاخره و سه ماه وقت دارم تا بتونم برگردم به همون پریشاد سابق.امیدوارم همه چی مثل قبل بشه نه خیلی قبلا نه وقت مثل سال پیش(البته جاهای خوب سال پیش)

ایا تیر بر همه کس شاد و خرامان میگذرد؟؟؟؟

 

خیلی خیلی بعدا نوشت: نتونستم برگردم به همون روزا .روزای امروزمو میسازم...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:, | 16:24 | نویسنده : پریشاد |

5سال گذشت

یادت گرامی باد....


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, | 13:39 | نویسنده : پریشاد |

دورتر شدم...

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 2 خرداد 1394برچسب:, | 15:25 | نویسنده : پریشاد |

 حتما شماهم اتفاقات اخیر تبریزو شنیدین اتفاقات خیلی جالبی!!! که الان سه چهار روزی حسابی اعصاب مردم با تعصب تبریزو ریخته بهم.

من واقعا موندم بازی با احساسات یه ملت و جون یه نفر توی کشور ما انقدر اسونه که خیلی راحت توی عصر تکنولوژی به صدهزار نفر به دروغ میگن تراکتور قهرمانه تا به قول خودشون امنیت داور حفظ بشه؟؟ما ایرانیا چرا انقدر خودخواهیم؟؟

البته ما تبریزیا تراکتورو قهرمان لیگ میدونیم هرچند...:-) :-) 

امیدوارم اون روز نرسه که بگن برای انسانیت ازدست رفته یه دیقه سکوت...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, | 16:3 | نویسنده : پریشاد |

http://www.pix2fun.net/wp-content/uploads/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%88-4.jpg

نسل به نسل خون به خون این بین ما میچرخه اینو خوب بدون:

ما مثل دومینو بهم ضربه میزنیم تو به من، من به اون ،اون به اون


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394برچسب:, | 1:11 | نویسنده : پریشاد |

وای من باورم نمیشه این هفته تموم شد و من هنوز زندم و دارم برا شما!! مینویسم

خیلی خیلی هفته ی سختی بود روزی کم کم دوتا امتحان داشتیم و فاارق از امتحان روزای سخت و دوست داشتنی بود خستگی های دلنشینی داشت   با اینکه شبا ساعت 2 میخوابیدم و صبح 6 بیدار میشدم و تا خود شب سرگرم درس و مشق بودم ولی بازم دلنشین بود برام امتحانارو هم بعضیاشو خوب دادم بعضیارو بد هفته ی بعدم کلی امتحان داریم و ....

بگذریم جمعه قراره بریم اردوی اموزشی دفاع(من میگم جبهه)فکر کنم خوش بگذره یعنی امیدوارم خوش بگذره....

پ.ن:

بذار تو حال خودم باشم، منو چند تا شمع

بذار تو حال خودم باشم، نه نمیخوام پاشم

نمیخوام پاشم

نمیخوام پاشم

 

بذار تو حال خودم باشم ، نمیتونم زورکی تو دل تو جاشم

بذار تو حال خودم باشم ، میخوام چند روزی تنهاشم

بذار تو حال خودم باشم ، نمیخوام رویاهای تو از هم بپاشن

قشنگی صورت تو به خنده هاشن

بذار تو حال خودم باشم ، منو چن تا شمع

بذار تو حال خودم باشم ، نه نمیخوام پا شم

نمیخواد پاشه

♫♫♫

بذار برو منو اصلا با این هوا

هوایی که خیلی بد میشه شبا

میخوام این شبای سخت و یه جوری از پسش برآم

از پسش برآم

رو شده دستت برام

بذار برو منو و نیا این ورا

من حالم خوبه همین پایین ترا

این زندونی که ساختی رو میخوام از حبسش درآم

از حبسش درآم

تنگه قفسش برام

ولی من میخوام از پسش برآم

پ.ن2:شدیدا محتاج دعاتونم

التماس دعا


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:, | 16:34 | نویسنده : پریشاد |

SINA PANAHI


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، عکس نوشت ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394برچسب:, | 1:33 | نویسنده : پریشاد |

از نگاه کردن به لیست درسام تو عید واقعا استرس میگیرم تا امروز نتونستم بیشتر از 10% کارامو بکنم بقیه همش موندن اخه کودک درونم دلش میخاد از تعطیلاتش لذت ببره ...

یک کلام:درس زیاد در تعطیلات عید خر است...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 6 فروردين 1394برچسب:, | 13:8 | نویسنده : پریشاد |

کارت تبریک نوروز , کارت پستال نوروز سال , کارت

شاعر میگه بس که بد میگذرد "زندگی "اهل جهان ....مردم از عمر چو سالی گذرد "عید" کنند...

امیدوارم سال 94 بهترین سال عمرتون باشه...با بهترین ارزوها برای تک تکتون...

پ.ن:بعد زمستون میرسیم به عیدمون مگه نه؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 فروردين 1394برچسب:, | 17:25 | نویسنده : پریشاد |

 

عکس نوشته آموزنده و پرمعنی


موضوعات مرتبط: عکس نوشت ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393برچسب:, | 15:15 | نویسنده : پریشاد |

 

 jomlax (9)

  


موضوعات مرتبط: عکس نوشت ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, | 18:2 | نویسنده : پریشاد |

هلو مای فرندززززززز خوبین ؟؟؟

هفته ی پیش نتایج اومد زیاد راضی نیستم چون رتبم نزول کرده(!!!!)ولی اگه واقع بینانه نگاه کنم خیلی وضعم از بقیه بهتره.خب چیکار کنم من واسه چیزی که مهم نیست و دوستش ندارم نمیتونم وقت بذارم واسه همینه که شیمیو زیست و ریاضی و هندسه و درس های اختصاصیم عالین(20)و از عمومیام دینی و عربیم20 هست بقیشو نمیدونم جغرافی و دفاع و اینارو در طول سال کلا نخوندم تو ترم نشستم خوندم همشونم 19 شدم معدلم هرری افتاد پایین....در حالیکه رتبه بالایی زیست و شیمیش 18 هه اونم با کلی ارفاق تو مستمر و اینا اومده این درسای مسخره رو 20شده... ولی مهم نیست....

استارت ترم دومم با یه هفته تاخیر زده شد امیدوارم این یکی دیگه مثل ترم اول نشه و بتونم  حقمو از اونیکه حقش نیست بگیرم(بعلهههههه)

هفته ای که گذشت کلا هفته ی خوبی نبود یعنی اصلا هفته ی خوبی نبود برای من هر روزش با آه و اشک گذشت امیدوارم هفته ی خوبی داشته باشیم هم من هم تک تک شماها

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:, | 15:16 | نویسنده : پریشاد |

سلام....

گذشت 1 ماه تمام امتحانات ترم (البته هنوز یکیش مونده)و گذشت و گذشت و گذشت سخت و اسونشو دیگه نمیدونم فقط دعا کنین زحمتام هدر نره خیلی سختی کشیدم...تصمیم گرفتم بعد امتحان اخری که قراره چهارشنبه بدیم دیگه بیخیال همه چیزایی بشم که تواین 1ماه واسش جنگیدم میخوام دوروز تو بیخیالی کامل باشم بعدش برگردم تو میدون ....اصلا میخوام دوروز کرکره ی زندگشمو بکشم پایینو بی استرس زندگی کنم....هرچند شنبه لیگ داریم ولی.....

شاعر میگه:اونی که میکنه خطر پاک تره ، میبره اونی که میمونه عقب آخرش
هییی فکر کنم امیر تتلو این اهنگ من رو دقیقا واسه حال این روزای من خونده چ حرفایی میگه

.....

دعا کنین شدیدا نیازمندم

راسی بعد امتحان چهارشنبه میریم سینما یه هوایی بخوریم....

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, | 14:38 | نویسنده : پریشاد |

 

قانون کپی رایت:وبلاگ فائزه ی عزیز



موضوعات مرتبط: عکس نوشت ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 13 آذر 1393برچسب:, | 18:56 | نویسنده : پریشاد |

باورکنین تا همین صبح که تشییع کردند من باورم نمیشد که صداشو از دست دادیم..هرچند مرتضی پاشایی همیشه تو دلمون هست ابدی...همیشه....تسلیت میگم به همه داغ بزرگی بود...واسه شادی روحش صلوات..

مرتضی پاشایی, بیوگرافی مرتضی پاشایی, عکس های مرتضی پاشایی

  


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 25 آبان 1393برچسب:, | 16:27 | نویسنده : پریشاد |

سلام بر همه!

چقد اینجا سوت و کور شده یاد روزای تابستون افتادم یکم خجالتم خوب چیزیه ها...

1)جونم براتون یگه امسال درسامون واقعا سخت شدن سخت نمیشه گفتا درسای چرتمون خیلی زیاد شدن جای اینکه بشینیم زیست و فیزیک بخونیم میشینیم جفرافی و دفاع میخونیم و واقعا بعضی درسا اذیتمون میکنن و به میمنت و مبارکی کل کلاسمون کارنامه ی ماه مهر خوشگل گلکاریش کردن و قرار بر این شده که 15 ابان که کارنامه هامونو میدن یه اتوبوس بگیریم و یکم ماکرونی و برنج و روغن و اینا بندازیم تو اتوبوس د برو که رفتیم یه چند روز بریم بالای کوهی پشت کوهی دشتی بیابونی تا ابا از اسیاب بیفته و برگردیم جبران کنیم!!!!!

2)چقد دلم واسه دنیای مجازی تنگ شده بود ادم وقتی از دنیای حقیقی زده میشه بیشتر دلش میخواد تو دنیای مجازی باشه...

3)الان چند روزه این اهنگ تو تو دید من نیستی...تتلو ذهنمو مشغول کرده چقد اهنگ قشنگیه....

4)اومدن ماه محرم و عاشورا و تاسوعا رو هم به همه تسلیت میگم محتاج دعاهاتونم دعام کنین

بابای همه


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 7 آبان 1393برچسب:, | 18:42 | نویسنده : پریشاد |

بله!!!!عرضم به خدمتتون که دگر باره مدرسه و رنج و بدبختی و تلنگر شروع شده و امروز بنده اولین تلنگرو از معلم عزیزمان در درس شیمی خوردم(نوش جانم)و از امروز تصمیم برا این شده که عینهو بچه ی اقا بشینیم پای درس و مشقمون تا دیگه از این تلنگرا نخوریم...بعد جونم براتون بگه که درسامون امسال بسییییییییییی سخت شدن و معلمامونم ماشااله یکی از یکی خوش اخلاق تر ....حالا از اینا بگذریم قراره چهارشنبه بریم اردوی درسی یعنی میریم جاییکه تا پارسال میرفتیم توش عشق و حال(اردوی گردشی)امسال میبرنمون بشینیم در دامان پر مهر طبیعت درس بخونیم تا شاید ......

و اینکه یادش بخیر روزایی که نصف شب میخابیدیمو نصف ظهر بیدار میشدیم و از بیکاری گله میکردیم البته بنده هنوزم از بیکاری متنفرم ولی انصاف نیست انقدهههههههه درسامون امسال فشرده و سختن که پدرمون از همین الان داره درمیاد

باربط:امسال من گفته بودم با خوشحالی درسامو میخونم ولی امروز به این نتیجه رسیدم که داشتن درجی کمی از افسردگی تو درس خوندن خودش خیلی موضوع حیاتی هستش و ادم شاد و شنگول اصولا کودک درونش اجازه ی درس خوندن بهش نمیده...

بارط:دیگه خدافظ برم سر درس و مشقم...

دعام کنین شدیدا نیازمندشم.....

باشد که رستگار شوم...


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:, | 16:13 | نویسنده : پریشاد |

سلام

از تابستونی که داره کم کم تموم میشه

از مدرسه ها که داره باز میشه

از خودم که هیچ کدوم از کارامو نکردم

از ادمای جدیدی که یه سال نتونستم باهاشون کنار بیام و همش تقصیر خودمه

از اینده ی مبهم بگم یا بگم مرا هزار امید است و ...

از کتابام بگم که هنوز جلد نکردم

از وسایلی که هنوز چندتاشون موندن و نتونستم بخرم

از خودم که دیگه اونم دلش برام نمیسوزه

از کلی درس نخونده بگم یا از کلی درس خونده شده و به فراموشی سپرده شده

از دوستایی بگم که معلوم نیست با خودشون چند چندن

از گذشته ای که هنوز نمیتونم ازش بیرون بیام...

از امیدایی که تک تک پرپر شدن و امیدایی که بازم به وجود اومدن

از مغزم که دراوضاع-قمر در عقربه_و فکرای قاطی پاتی ..

از اهنگی که ماله 40 ساله پیشه و من از گوش دادنش لذت میبرم-خوشا فریاد زیر اب-

از یه روح زخمی که باید یک تنه بره تو کوه سختی

یا زا روزایی که خط خوردن توی تقویم...

از فصلی که داره تموم میشه و امید به اینکه پایان فصل غم باشه

یا بگم از عمری که نصفش اشکه نصفش گله...

تو به من بگو من از چی بگم خب ؟؟ما گفتیم و همه ی دردا ریشه کن شد؟؟

پ.ن:خدا به بدخواهانمونم زیاد بده بلکه دست از سر ما بردارن...

 


موضوعات مرتبط: روزگار بی مولا ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 29 شهريور 1393برچسب:, | 12:25 | نویسنده : پریشاد |

بنویس پرنده ها مال ما نیستن دریا مال ما نیست زمین مال ما نیست حتی من مال تو نیستم
زمین مال ما نیست فضا مال ما نیست جدا میشن حتی برگا از درختا پای پاییز
ابرا مال ما نیستن تاج و تختا چه ساده ریختن
حتی شاه زیر آسه به اشتباه خویشتن
پرنده ها مال ما نیستن آسمون به اون بزرگی هست
اما فقر مال ما نیست دنیا پر میوست
لازمه یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدن توافقی
لازمه فقط یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدنه توافقی
خداوند روحرو به بدن حتی واسه حشرات موزی فرصت زندگی هست
دریا مال ما نیست ماهیا آزادن این ساخته های دست مان که پایه های بازارن
کوها سر پان چونکه دورن از شعار ریزش
توفان تو راهه مردمانه بی عشق
لازمه یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدن توافقی
لازمه فقط یه وقتا هوا خوری لازمه جدا شدنه توافقی
کشاورز تو صورت شکارچی اه دید مجنون شد به عشق زمین آخر راه دید
عشق پا برجاست حتی تو مشتری و ناهید میشه تو صورت آدم یک ماه دید

از امیرحسین مقصودلو یا همون امیر تتلوی خودمون


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 27 شهريور 1393برچسب:, | 17:28 | نویسنده : پریشاد |

اول از همه سلام.خوبین؟

دیشب باز رو دیدین؟کارمون فوق العاده بود واقعا اگه صعود نمیکردیم خیلی حیف میشد خدارو شکر


عکس: خوشحالی بی‌اندازه والیبالیست‌ها

عکس: اينستاگرام سعید معروف پس از صعود

برای دیدن ویدئوی خوشحالی والیبالیستامون بعد صعود تاریخیمون به اینجا برین

واقعا تبریک میگم


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 شهريور 1393برچسب:, | 12:44 | نویسنده : پریشاد |

دیشب ست اول و دوم که لهستان با امتیاز تماشاگرانش تونست مارو ببره و انصافا بد باختیم

ولی ست سوم و چهارم و پنجم واقعا کارمون عالی بود.یه بازی پر از استرس و هیجان که مطمئنا واسه بیماران قلبی واقعا خطرناک بود و البته من و فائزه هم که چندتا سکته ی ناقص پشت سر گذاشتیم...ولی واقعا حقمون باخت نبود ما باید میبردیم..

ولی نباید از تلاش دلاورانمون گذشت..مهم اینه که شما تلاشتون رو کردین و همیشه تو دل مردم ایران جا دارین...الهی درد و بلای والیبالیستامون بخوره تو سر فوتبالیستامون والا با اون بازیاشون...

 

خسته نباشید دلاوران....

عکس: لحظه تلخ یک تلاش دلاورانه


موضوعات مرتبط: زندگی من ، دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 23 شهريور 1393برچسب:, | 13:37 | نویسنده : پریشاد |

الـینا : چـرا نـمـیذاری آدمـا چـهـره خـوب تـو رو هـم بـبیـنن ؟
دیـمـِن : چـون آدمـا خـوبـی بـبـینن ؛ انتـظار خـوبـی دارن
و مـن نـمـی خـوام زنـدگـیـمـو بـر اساسِ انتـظارات دیـگـران بـنـا کـنـم ..


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 شهريور 1393برچسب:, | 13:34 | نویسنده : پریشاد |

 

 
 

حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز برنده ی جایزه ی نوبل از زبان خودش:
در 15 سالگی آموختم كه مادران از همه بهتر می‌دانند، و گاهی اوقات پدران هم.
در 20 سالگی یاد گرفتم كه كار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.
در 25 سالگی دانستم كه یك نوزاد، مادر را از داشتن یك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یك شب هشت ساعته، محروم می‌كند.
در 30 سالگی پی بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.
در 35 سالگی متوجه شدم كه آینده چیزی نیست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چیزی است كه خود می‌سازد.
در 40 سالگی آموختم كه رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست كه كاری را كه دوست داریم انجام دهیم؛ بلكه در این است كه كاری را كه انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم.
در 45 سالگی یاد گرفتم كه 10 درصد از زندگی چیزهایی است كه برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان می‌دهند.
در 50 سالگی پی بردم كه كتاب بهترین دوست انسان و پیروی كوركورانه بد ترین دشمن وی است.
در 55 سالگی پی بردم كه تصمیمات كوچك را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.
در 60 سالگی متوجه شدم كه بدون عشق می‌توان ایثار كرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.
در 65 سالگی آموختم كه انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز كه میل دارد بخورد.
در 70 سالگی یاد گرفتم كه زندگی مساله در اختیار داشتن كارت‌های خوب نیست؛ بلكه خوب بازی كردن با كارت‌های بد است.
در 75 سالگی دانستم كه انسان تا وقتی فكر می‌كند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنكه گمان كرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود.
در 80 سالگی پی بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.
در 85 سالگی دریافتم كه همانا زندگی زیباست.


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393برچسب:, | 20:13 | نویسنده : پریشاد |

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم،

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم،

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سرو پایی نکنیم....


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, | 11:52 | نویسنده : پریشاد |


من انشایم را با نام خدا اغاز میکنم.

ما صبح های تابستانمان را تا لنگ ظهر در خواب های رنگ رنگی و کابوس های امتحان زبان فارسی و هم چنین مطالعات سپری میکنیم سپس بیدار شده  آبی به چشمان نیمه بازمان زده و سر صبحونه مینشینیم و چند لقمه ای خورده و راهی دنیای مجازی میشویم و پس اندی وب گردی به کانون داغ خانواده باز گشته و نهارمان را تناول میکنیم.

پس از نهار تصمیم میگیریم از این علافی بیاییم بیرون و اندی هم درس میخوانیم و تفریحات سالم میکنیم و سپس مینشینیم تا خود عصر فیلم های چرت و کتاب های از اون چرت تر رو میبینیم و بعد از اینکه حوصله یمان حسابی سرریز شد دوباره به دنیای مجازیمان باز میگردیم و از پشت این ویترین های چشممان(عینکم)به دنیای مجازی خیره میشویم.

عصر طی یک عادت همیشگی ساعت 7 همراه با خانم والده راهی پیاده روی میشویم و یک صفایی به روح و روان خویش داده و سپس به بیت خویش بازگشته و پس از تناول شام،تا نصف شب نشسته و ادامه ی فیلم های چرتمان را میبینیم و از اونجایی که عادت کردیم روی کتاب هایمان خوابمان ببرد و همین طور شبانگاهان همین جور یک هویی سلول های خاکستری مغزمان آلرت میشود مینشیم و کمی درس خوانده و زان پس به خواب خرگوشیمان فرو میرویم....

اصلا برنامه رو حال میکنید؟؟؟میبینید چقدر هزار ماشاله پر باره؟؟

بی ربط نوشت:اهنگ وب از قیصره...با اینکه یکم قدیمی شده ولی من خیلی دوسش دارم...واااای که چه خاطره های خوبی با این اهنگ دارم..


موضوعات مرتبط: زندگی من ، طنز نوشت ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 شهريور 1393برچسب:, | 18:21 | نویسنده : پریشاد |

روز دخترو به همه ی دخترای گل سرزمینم( اونایی که مث خودمن)تبریک ویژه میگم

آخ که چقدر دلم به حال پسرا میسوزه که ما روز داریم اونا ندارن

 روز دختر مبارک


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 6 شهريور 1393برچسب:, | 11:47 | نویسنده : پریشاد |

سلام دوستان

خوبید؟؟؟خوش میگذره؟؟؟

از احوالات منم بپرسید دقیقا این شکلیم:brains icon

1)خب همین اول پستی دستاتونو ببرین بالا یه دعایی بکنم همتونم بگین امین:

خدایا خداوندا به همین برکت قسم من و دوستانمو بیکار نکن بیکاری بد دردیه

بگین امین

اصلا این تعطیلات طولانی حوصلمو سر برده مخصوصا از پنجشنبه که کلاسامون همشون آف شدن

من میخوام امروز یه انتقادی کنم از این سیاست اموزش و پرورش کشورمون اخه سه ماهم شد تعطیلات نمیگم تعطیلات بده ولی به جا دیگه میبینی 9ماه میزیم مدرسه روزگارمون سیاه میشه ارزو میکنیم زود تعطیلات شروع بشه تعطیلاتم که شروع شد اونقدر طولش میدن که بازم روزگارمون سیاه میشه دوباره ارزو میکنیم که مدرسه ها باز شه اخه این چه وضعشه؟؟؟یه تعادلی گفتن http://icons.iconarchive.com/icons/bad-blood/yolks/48/omg-icon.png

بگذریم

سر شمارم درد اوردم

2)هی دوروز پیش روز پزشک بود و اعتماد به نفسمون واقعا به من ثابت شد از ساعت4 صبح تا خود شب نزدیک به 40 نفر اس زدن روز پزشک مبارک یعنی اعتماد به نفس نیستا اعتماد به سقفه والا

3)ماشاله هزار ماشاله این روزا درسمم گذاشتم کنار دیگه حوصله ی درس خوندنم ندارم بجز کمپبل که یار همیشگی منه و نمیشه اونو کنار گذاشت با اینکه معلم عزیزمان(!!!!) اصطلاحا مارو پیچونده و گفته بیخیال کلاس المپیاد تو تابستون از پاییز میام ولی بنده یه تنه بصورت اول شخص مفرد نشستم المپیاد میخونم یعنی خنده دارا فکر کنید بار اول که میخونم انگار مریخی نوشته بار دوم اسپانیولیه بار سوم انگلیسی بار چهارم پنجمم یواش یواش تبدیل به فارسی میشه تازه میفهمم چی میگه خلاصه سرتونو درد نیارم یه صفحه خوندم یه ساعت طول میکشه (اخه خیلی سختن چیکار کنم؟؟؟بدون معلم خودشم)

4)این ماجرا روغن پالم و اینام کلا ناامیدم کرده یه دونه شیرو با خیال راحت میخوردیم که اونم هزار ماشاله اونطوریش کردن 

5)مواظب خودتون و خوبیاتون باشین

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 3 شهريور 1393برچسب:, | 11:45 | نویسنده : پریشاد |

 

El Perdedor

Qué mas quieres de m

Si el pasado esta a prueba de tu amor

Y no tengo el valor

De escapar para siempre del dolor

Demasiado pedir

Que sigamos en esta hipocresia

Cu?nto tiempo mas podré vivir

En la misma mentira

No, no vayas presumiendo, no

Que me has robado el corazon

Y no me queda nada mas

Si, prefiero ser el perdedor

Que te lo ha dado todo

Y no me queda nada mas

No me queda mas…

Ya no puedo seguir

Resistiendo esa extrana sensacion

Que me hiela la piel

Como invierno fuera de estacion

Tu mirada y la mia

Ignorandose en una lejania

Todo pierde sentido

Y es mejor el vacio que el olvido

Yo prefiero dejarte partir

Que ser tu prisionero

Y no vayas por ah?

Diciendo ser la due?a de mis sentimientos

No, no vayas presumiendo, no

Que me has robado el corazon

Y no me queda nada mas

Si, prefiero ser el perdedor

Que te lo ha dado todo

Y no me queda nada mas

No, no vayas presumiendo, no

Que me has robado el corazon

Y no me queda nada mas

Si, prefiero ser un perdedor

Que te lo ha dado todo

Y no le queda nada mas

No me queda mas …

Si el pasado esta a prueba de tu am

Si el pasado esta a prueba de tu amor

++از اینجا دانلود کنید

+از انریکه ایگلسیاس

پ.ن:بازنده.....


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:, | 12:0 | نویسنده : پریشاد |

روزی که من مردم

اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه

اونی که نخواست منو ببینه میاد جنازمو ببینه

اونی که  دستمو نگرفت جلوتر از همه میره زیر تابوتم

اونی که نخواست سلامم کنه میاد واسه خدافظی

.

.

پ.ن1:عجب روزیه اون روز

پ.ن2:من زندگیمو پای برهنه ساختم ...بازم میسازمش


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, | 12:48 | نویسنده : پریشاد |

جمله تصویر ها زیبا و مفهومی


موضوعات مرتبط: عکس نوشت ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, | 16:56 | نویسنده : پریشاد |

تولدت مبارک فائزه ی عزیز

 

تولدت مبارک عزیزترین رفیق دنیا

 

امیدورام سالهای سال با سلامتی و شادی و پرا از حس خوشبختی زندگی کنی عزیزم


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 13:25 | نویسنده : پریشاد |

یکی به من بگه این داداشه من دارم؟؟؟؟

شما فکر کنید خواستم باهاش بازی کنم خودمو زدم به مردن اومده بالا سرم میگه:وااای ابجی چت شده؟؟؟مردی؟؟؟بعدش دیده جواب نمیدم اومده به قلبم شوک میده بعد دید که نه اصلا پا نمیشم برگشته میگه ::ابجی مردی؟؟؟ههههه پریماه(ابجیم)بیا بیا ابجی مرد حالا میتونیم بریم کتاباشو برداریم

منم در اون لحظه::

----------------------------------------------------------------------------------------------

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, | 13:2 | نویسنده : پریشاد |

گاهی باید از یاد برد

گاهی باید بخشید

گاهی باید بدی هارا اموخت

گاهی باید خوبی هارا در دل نگاه داشت

گاهی باید انتظارات را از یاد برد

گاهی باید رفیق نیمه راه شد

گاهی باید به حال اون بچه بی گناهی که کنار مادرش قبل از اینکه راه رفتن یاد بگیره گدایی یاد گرفته نشست و زار زار گریه کرد

گاهی باید فقط نشست و اهنگ رابطه ی شادمهر را زمزمه کرد

پا پستی:امیدورام هممون بتونیم  توانایی اینکه نیاز  نداشته باشیم کسی زمینه ی شادی و غصه مون رو فراهم کنه رو داشته باشیم و خودمون بهونه ی شادی مون رو فراهم کنیم و به کسی که خوشحال یا ناراحتمون کنه نیاز نداشته باشیم خدارو شکر که من این توانایی رو دارم

پ.ن: درد من تنهایی نیست؛

بلكه مرگ ملتی است كه گدایی را قناعت؛

بی عرضگی را صبر

و با تبسمی بر لب این حماقت را حكمت خداوند می نامند

گاندی

پ.ن2:آی شقایق درد ما جماعت از خودمونه....


موضوعات مرتبط: دل نوشته ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 9 مرداد 1393برچسب:, | 19:55 | نویسنده : پریشاد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.