چهارشنبه و پنجشنبه این هفته رو باید ثبت تاریخیش کرد دوتا آرزوی کوچیک ولی محال بعد ۶ سال اتفاق افتاد برام 

میگویند فقط صداست که میماند و امان از صدای او که جاودانه شد در گوش من.....

جاودانه شد 

شاید من واقعا احمق باشم  ۶ سال سر حرفم واسم و بدونم دست نیافتنی ترین اتفاق دنیاست ولی من وایستادم نمی‌دونم تا کی ولی فراموشت نمی‌کنم محال من....

از این چند وقته بگم که واقعا بد گذشت از آذر شروع شد 

اول با معدم خودنمایی کرد درد چهار ساله ی معدم که بالاخره اود کرد و من دو ماه روزی ۱۵ تا قرص خوردم که اکثرن انتی بیوتیک بودن

نا فیقام که از هیچ نامردی در حقم فروگذار نکردن یه روز گفتم غرورمو نمیشکنم ولی تو بحبوحه ی سختیام غرورمم له شد به بدترین ش ک ل م م ک ن 

و تازه فهمیدم کل عالم دارن پشتم تهمت میزنن و همشو دوستی مدیریت می‌کنه که من براش همه کار کردم 

اون روزایی که من داشتم بهش میگفتن بیا برگردیم اون داشت پشتم تهمت های ناجوری می‌زد

از همه ی کاراش گذشتم ولی این یکی دیگه به هیچ وجه نمیبخشم

لذتی که در انتقام هست در بخشش نیست قول میدم بیچارش کنم با راهی که خودش شروع کرده

ترو خدا بیاین آدم باشیم نه حیوون

بعد معدم افسردگی گرفتم شدیدددد و وقتی دیدم معدود عزیزام دارن بخاطرم پر پر میشن پاشدم دوباره خودمو جمع و جور کردم فقط بخاطرشون

 

الان خیلی خوب ترم بحران های خیلی بدی رو پشت سر. گذاشتم ولی الان خوبم

البته جاست ناو ابله مرغان گرفتم اونم تو این سن و سال واقعا زجر اوره و خیلی درد میکشم ولی بازم خوبم فکر کردن به اتفاقای هرچند کوچیک ولی خوب این اواخر بهترم میکنهههه

چه بی منطق به چشمات میشه عادت کرد (ته سیگار-رستاک)

 


موضوعات مرتبط: زندگی من ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1396برچسب:, | 3:9 | نویسنده : پریشاد |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.